کد مطلب:162515 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

طرب شیرازی
میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب، كوچكترین فرزندان همای شیرازی است. او به سال 1276 ه.ق. متولد شد. خانواده ی او اهل شیراز بودند ولی پدرش در اصفهان مسكن گزید و طرب در اصفهان به دنیا آمد و در همان شهر نشو و نما یافت. او با وجود اینكه مورد توجه ناصرالدین شاه قاجار بود ولی زندگی درویشانه را ترجیح می داد و از پذیرفتن صلات آنها امتناع می كرد. ناصرالدین شاه به او لقب «عقاب» و «تاج الشعرا» داد ولی او در هیچ شعری آنها را به كار نبرد. از سال 1285 ه.ق. مدتی ملك الشعرای دربار ناصرالدین شاه بود، اما بالاخره از آن كناره گرفت و به اصفهان برگشت. او یكی از علما و فضلا و هنرمندان كم نظیر عهد خود بوده است. طرب به سال 1330ه.ق. در اصفهان درگذشت و در همان شهر در بقعه ی امامزاده احمد دفن شد. [1] .



دل زنده می شود ز ولای تو یا حسین

جان تازه می شود ز ثنای تو یا حسین



مرغ دلم كه طایر عرش آشیان بود

پرواز می كند به هوای تو یا حسین



تو خواستی برای خدا هر چه خواستی

حق خواست هر چه خواست برای تو یا حسین



از بند بند من چو نی آید نوای عشق

در نینوا به شور نوای تو یا حسین



غیر تو در ازل كه بلی گفت در بلا؟

كس را نبود تاب بلای تو یا حسین



پیغمبران برای شفاعت به رستخیز

سر می نهند بر كف پای تو یا حسین



جان دادی و به عهد وفا كردی ای شهید

جانها فدای عهد و وفای تو یا حسین



تو جان ومال، جمله نمودی فدای دوست

ای جان دوستان به فدای تو یا حسین



باب تو هفت قلعه گرفتی به ذوالفقار

ای جان فدای باب و نیای تو یا حسین



تو هشت قلعه فتح نمودی ز هشت خلد

قربان دست قلعه گشای تو یا حسین






گویا كه می خلید به قلب رسول پاك

هر خار می خلید به پای تو یا حسین



روزی كه هر كسی طلب مأمنی كند

باشد طرب به زیر لوای تو یا حسین



روان به كوفه ز كرب و بلا چو قافله شد

همه سرادق افلاك پر ز غلغله شد



رخ سپهر از آن روز، پر ز آبله گشت

كه پای نازك اطفال، پر ز آبله شد



شنیده اید مسافر به غیر آل علی

كه تازیانه و سیلیش زاد راحله شد؟



كناره ی افق از شرم، سرخ گشت چو دید

كه سرخ حلق علی از خدنگ حرمله شد



در شام چون كه آل علی را مقام شد

روز جهان سیاهتر از تیره شام شد



شاهی كه گنج سر خدا بود سینه اش

چون گنج در خرابه ی شامش مقام شد



چون شد حرام، عیش بر اولاد مصطفی

گویی كه عیش بر همه عالم حرام شد



سوخت از یاد شه تشنه لبان جان و تنم

نه عجب باشد اگر چاك شود پیرهنم



چمنی بی خس و خار است سر كوی حسین

من ز غم نعره زنان بلبل آن خوش چمنم



عشقش آن گونه مرا رفته چو خون در رگ و پوست

كه گرم سر برود دل زغمش برنكنم





[1] خلاصه از مقدمه ي ديوان طرب نگارش استاد جلال الدين همايي.